کتاب داستان غزال
قسمتی از داستان:
غزال سیاه چشم زیبا دیگر آنچه را که پیرامون لانه اش داشت ندارد: آبی که قطره قطره از میان خزه ها درون گودالی کوچک می ریخت, جمع می شد و حوضچه ای می ساخت دیگر نمی ریزد, گودال را پر نمی کند, به لبان خشک او نمی رسد, آفتابی که بامدادان گرمی می بخشید و شامگاهان فرمان بازگشتن به لانه اش می داد, درخت های کوتاه که از شاخ و برگشان سایبان خنکی برایش می ساختند, هر روز ظهر تنش را از گرمای آفتاب در امان می گذاشتند و شاخهای کوچکش را نوازش می کردند دیگر وجود ندارند, همه زیبایی ها, همه خوبیها, همه راحت ها نابود شده, همه آب ها یخ بسته, آفتاب رو نهفته, آسمان سراسر سیاه از ابر, زمین سراسر سفید از برف, اینجا دیگر جای زیستن نیست, غزال زیبا…
اطلاعاتی در مورد نویسنده:
حسینقلی مستعان متولد 1283 تهران – درگذشت 15اسفند 1361 مترجم و داستاننویس ایرانی است. مستعان پس از اتمام دوره دبیرستان در دارالفنون مدتی در مدرسه علوم سیاسی بهتحصیل پرداخت. کار روزنامهنویسی را از آغاز قرن هجری شمسی و از 17 سالگی به عنوان روزنامهنگار و عکاس در روزنامه نیمهرسمی «ایران» آغاز کرد و چون بهکار روزنامهنگاری علاقهٔ زیادی داشت خیلی زود بهسردبیری آن روزنامه رسید. مستعان قصهنویسی را از سال 1314 در مجله «مهرگان» شروع کرد. او دستی هم در ترجمه داشت: معروفترین ترجمهٔ او رمان بینوایان شاهکار ویکتور هوگو است که در سال 1310 به فارسی برگرداند و ابتدا به صورت پاورقی در مطبوعات منتشر کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.