کتاب داستان زینیا
قسمتی از داستان:
پس از بهاری خشک و خفه و بی نشاط, تابستان و پاییز بد و بی فروغی گذشت. به همین زودی, هنوز زمستان نرسیده و آبها یخ نزده سرگذشت زینیا, گل وحشی قاسم اباد افسانه شد, قصه شد, قصه ای که بچه ها دوست می داشتند و مادرها و ننه جون ها پای کرسی برای کوچولوها حکایت می کردند. قصه ی زینیا رو بگو ننه, زینیای خودمونو. مدعی بود که ندیده بودنش. آفتاب تابستان گذشته که تند شد, خرمن ها که جمع شد و انگورها که به انبار رفت دیگر کسی زینیا را ندید. در خانه ی خودش, در اتاق خودش در به روی خود از مردم بسته بود.. پدر پیر علیلش صفر علی را هم راه نمی داد نمی خواست کسی را ببیند, می گفتند ریاضت میکشد, و نیز می گفتند دیوانه شده. قصه ی زینیا…
اطلاعاتی در مورد نویسنده:
حسینقلی مستعان متولد 1283 تهران – درگذشت 15اسفند 1361 مترجم و داستاننویس ایرانی است. مستعان پس از اتمام دوره دبیرستان در دارالفنون مدتی در مدرسه علوم سیاسی بهتحصیل پرداخت. کار روزنامهنویسی را از آغاز قرن هجری شمسی و از 17 سالگی به عنوان روزنامهنگار و عکاس در روزنامه نیمهرسمی «ایران» آغاز کرد و چون بهکار روزنامهنگاری علاقهٔ زیادی داشت خیلی زود بهسردبیری آن روزنامه رسید. مستعان قصهنویسی را از سال 1314 در مجله «مهرگان» شروع کرد. او دستی هم در ترجمه داشت: معروفترین ترجمهٔ او رمان بینوایان شاهکار ویکتور هوگو است که در سال 1310 به فارسی برگرداند و ابتدا به صورت پاورقی در مطبوعات منتشر کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.