کتاب اتوبوس آبی جلد دوم
قسمتی از داستان:
(ادامه جلد اول): روی ریگهای کف خیابان کلمه آه را کشید…و با لحن غم انگیزی گفت: می بینی عزیزم؟…می بینی چه روزگار بدی شده؟ می بینی من چقدر بدبختم؟ سامان با تمام قدرت او را در آغوش فشرد, کلمات و جملات سامره بوی غم باران, بوی دربدری و جدائی میداد و دلش را در سینه میفشرد…خواهش میکنم سامره…خواهش میکنم آروم بگیر…دل خود من مالامال از غصه و اندوهس…
اطلاعاتی درباره نویسنده:
رجبعلی اعتمادی در سال ۱۳۱۲ در شهر لار استان فارس به دنیا آمد. پدرش اسم پدربزرگش را برای او انتخاب کرد ولی مادرش نام او را به مهدی تغییر داد ولی نام شناسنامهای او همچنان رجبعلی باقی ماند. در سال ۱۳۳۵ پس از اتمام دوره سربازی، در آزمون آموزشی روزنامه اطلاعات شرکت کرد و به عنوان نفر ششم وارد روزنامه اطلاعات شد. اعتمادی بنیانگذار و سردبیر اولین مجله با مخاطب ویژه نسل جوان ایران بود. مجله جوانان از نشریات مؤسسه اطلاعات در سالهای دهه چهل و پنجاه با سردبیری اعتمادی (۱۳۴۵–۱۳۵۹) به یکی از پرفروشترین مجلات ایران تبدیل شد که فراتر از مرزهای ایران حتی در دیگر کشورهای فارسی زبان همانند افغانستان و تاجیکستان هواداران خود را داشت.
او بیشتر کتابهایش را با نام مستعار ر.اعتمادی به چاپ رساندهاست. او بیشتر اشتهار ادبیاش را به خاطر سوژههای داستانهای خود دارد. ر. اعتمادی یکی از معدود رمان نویسان معاصر ایرانی است که چندین نسل جوان ایران بسیاری از کتابهای او را خواندهاند و میشناسند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.